سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آنکه با دانش خود به پیکار با نادانی اش برخیزد به بالاترین خوشبختی می رسد [امام علی علیه السلام]
کل بازدیدها:----195659---
بازدید امروز: ----4-----
بازدید دیروز: ----4-----
منتظر ظهور

 
نویسنده: روح الله خراسانی کیا
شنبه 88/5/31 ساعت 9:53 صبح

ramazan

به میهمانی خدا می رویم.

قلبهایمان را بهترازقبل لباس  تقوا بپوشانیم و بهترین خصلت خود را بعنوان سوغاتی در حریری بپیچیم و پیش خدا هدیه بریم و وقتی به خانه اش رسیدیم شباهنگام روبرویش بنشینیم و فقط نگاهش کنیم او خود از نگاهمان خواهد خواند.

 

مولای یا مولای...

درد فراق سخت است و ما نا شکیب.

در این ماه ما را درس شکیبایی بیاموز.

درس شکر گذاری آموز.

درس بندگی بیاموز و چون آخر ماه شد، بقچه ای از رحمت و برکتت را آذوقه راهمان کن آنچنان که سال آینده هم با تاج بندگی میهمان تو شویم.

الهی و ربی من لی غیرک، یا حی قبل کل حی، یا حی بعد کل حی ....

ای بزرگ پادشاه هستی ...

ای خالق آسمانها و زمین و هر آنچه بین آنهاست و هر چه در زیر زمین است ...

ای که به تدبیر تو ابرها به هر جا که تو خواهی گسیل داده می شوند ....

ای که اگر  کل درختهای دنیا قلم شوند و اگر همه دریاها مرکب شوند کلمات تو را نمی توانند بنویسند ...

ای که اگر جلال و شکوه تو بر کوهها تجلی یابد همانا از عظمت تو خاکستر شوند ....

ای که برگی نیفتد مگر به خواست تو ....

ای که بر گرد تخت تو فرشتگان به تسبیح مشغولند ....

ای خالق شب و روز ....

ای که شب بندگان را می میرانی و هر که را خواهی روحش را به آسمانها بر می گیری و هر که را خواهی روحش  را به بدنش بر می گردانی ....

ای خالق آدم و نوح و ابراهیم ...

ای خالق موسی و عیسی ...

ای خالق احمد ....

ای دارنده اسماء نیکو ...

و ای رب العرش العظیم ...

لحظه ای مرا به لفظ «بنده» صدا کن تا از شوق بمیرم.



  • کلمات کلیدی :
  •     نظرات دیگران ( )
    نویسنده: روح الله خراسانی کیا
    جمعه 88/5/23 ساعت 5:1 عصر

    ازدواج فهرستى
    با تیمورى از اول دبیرستان همکلاس بودم و این همکلاسى، در دوره دانشگاه و در مقطع کارشناسى و کارشناسى ارشد نیز ادامه داشت. خیلى به هم علاقه مند بودیم؛ اما روحیه و اخلاقمان، 180 درجه با هم تفاوت داشت. او آدمى منظم و انعطاف ناپذیر بود؛ در حالى که من دانشجویى مشنگ، بارى به هر جهت و اهل تسامح بودم. نمى دانم چطور ما با هم صمیمى بودیم. همیشه انعطاف ناپذیرى او کار دستش مى داد و به همین جهت، غیر از من کسى حوصله وتحمل او را نداشت. در دوره دانشجویى، این سخت گیرى در مسئله ازدواجش بیشتر خودش را نشان داد. در حالى که طبق معمول آن زمان، همه ما در اواسط دوره کارشناسى ازدواج کرده بودیم، تیمورى هنوز بى همسر مانده بود. نه این که دنبال ازدواج نباشد؛ بلکه اتفاقاً قبل از همه ما، تصمیم ازدواج گرفته بود؛ اما شرایطى براى همسر آینده اش در نظر گرفته بود که کمتر دخترى با آن شرایط پیدا مى شد.
    هرگاه درباره این شرایط بحث مى شد، او یک کاغذ بزرگ از جیبش بیرون مى آورد؛ کاغذى که در آن، یک فهرست چهل تایى از شرایط همسر ایده آلش در آن نوشته شده بود. از موى سر گرفته تا اندازه پیشانى، شکل بینى، لوزى نبودن لب ها، رنگ چشم، رنگ گونه و... همه در آن ثبت شده بود. در این فهرست، حتى شرایطى مانند تک فرزند بودن، پدر ثروتمند داشتن و بفهمى نفهمى لب گور بودن پدر زن آینده نیز گنجانیده شده بود.
    تیمورى مى گفت: تنها همسرى با این شرایط چهل گانه مى تواند مرا خوشبخت کند. جالب آن بود که بسیارى از این شرایط، سلیقه خودش نبود و اطرافیان و خویشانش به او القا و بلکه تحمیل کرده بودند و او هم با تصور این که واقعاً باید همسر آینده اش این طور باشد، پذیرفته بود و فهرست خود را بدین گونه تکمیل کرده بود؛ در حالى که در آغاز، فهرست او بیش از هفت یا هشت شرط نداشت.
    او به قول خودش، با این فهرست، به اندازه دو دور تسبیح، به خواستگارى رفته بود. خواستگارى کردن او هم عادى نبود و بیشتر شبیه لشگرکشى بود؛ زیرا او طبق رسم خانوادگى اش، هنگام خواستگارى از پدر و مادر و خواهر و برادر گرفته تا عمه و عمو و دایى و خاله را به همراه خود مى بُرد و همین ها بودند که مدام فهرست او را چاق تر مى کردند.
    یادم مى آید که یک روز، او با حالتى ناراحت پیش من آمد و گفت: به خواستگارى فلان دختر رفتیم و همه شرایط فهرست را - که تا آن زمان بیست شرط بود - داشت و همه پسندیدند؛ اما تنها عمه پیرم نپسندید و گفت: همسر تو باید داراى فلان شرط نیز باشد که نیست و بدین ترتیب، شرط بیست و یکم به فهرست او اضافه شد.
    دوره کارشناسى ارشد، داشت تمام مى شد و هنوز همسر ایده آل تیمورى پیدا نشده بود. کم کم بچه ها داشتند لفظ «پیره پسر» را - که در آن زمان براى پسران مجرد بین 25 تا 30 ساله به کار مى رفت - براى او به کار مى بردند.
    دوره کارشناسى ارشد هم تمام شد و تیمورى هنوز بى همسر مانده بود. هنگام جشن فارغ التحصیلى، یکى از سفارش هایى که بیشتر بچه ها به او داشتند، این بود که پیره پسر! سعى کن حتماً تا قبل از سى سالگى همسر ایده آلت را پیدا کنى؛ چون اگر به سى سالگى رسیدى، آن وقت عاقل مى شوى و تا آخر عمر بى همسر مى مانى.
    سال ها بعد از فارغ التحصیلى، او را ندیدم. تا این که یک روز اتفاقى او را در خیابان دیدم. قیافه اخمویش، اخموتر شده و چشمهایش از بى خوابى، پُف کرده بود. خوشحال شدم و پیش رفتم و همدیگر را در بغل گرفتیم. او مرا به اداره محل کارش - که در همان نزدیکى بود - برد. با هم از هر درى سخن راندیم تا این که ناگاه یاد ازدواجش افتادم و پرسیدم: تیمورى! راستى ازدواج کردى؟ در حالى که انتظار نداشتم که جواب مثبت بشنوم، شنیدم که گفت: آرى. با تعجب پرسیدم: با همان فهرست چهل شرطى؟
    جواب داد: آرى.
    در حالى که داشتم از تعجب شاخ در مى آوردم، پرسیدم: یعنى همسرى که انتخاب کردى، داراى همه آن شرایط چهل گانه بود؟
    باز هم جواب داد: آرى.
    نفسى به راحتى کشیدم و خنده اى کردم و در حالى که دست به شانه او مى زدم، گفتم: پس پیره پسر! تو الان خوشبخت ترین مرد دنیا هستى؛ اما بر خلاف انتظار، چهره اش در هم کشیده شد و گفت: دست روى دلم نگذار که خیلى بدبختم.
    با تعجب پرسیدم: چرا؟ همسر تو که همه شرایط را دارد.
    او با ناراحتى جواب داد: آرى؛ ولى یادم رفته بود که یک شرط چهل و یکمى را اضافه کنم.
    پرسیدم: چه شرطى؟
    جواب داد: این که در خواب، خروپُف نکند؛ زیرا اکنون زندگى ام تباه شده است. شب ها از خروپُف او نمى توانم بخوابم و روزها با این چشم هاى پُف کرده و با چشمان خواب آلود سر کار حاضر مى شوم و انگشت نماى همگان شده ام.

    برگرفته از کتاب آش رشته دانشجویی



  • کلمات کلیدی :
  •     نظرات دیگران ( )
    نویسنده: روح الله خراسانی کیا
    جمعه 88/5/23 ساعت 4:45 عصر

    ای احمدی نژاد دروغگو

    لینک دانلود

    http://s21.divshare.com/launch.php?f=8187078&s=b82



  • کلمات کلیدی :
  •     نظرات دیگران ( )
    نویسنده: روح الله خراسانی کیا
    جمعه 88/5/16 ساعت 12:53 عصر

    nime shaban

     

    تو را غایب نامیده اند، چون «ظاهر» نیستی، نه اینکه «حاضر» نباشی.
    «غیبت» به معنای «حاضرنبودن»، تهمت ناروائی است که به تو زده اند و آنان که بر این پندارند، فرق میان «ظهور» و «حضور» را نمی دانند، آمدنت که در انتظار آنیم به معنای «ظهور» است، نه «حضور» و دلشدگانت که هر صبح و شام تو را می خوانند، ظهورت را از خدا می طلبند نه حضورت را. وقتی ظاهر می شوی، همه انگشت حیرت به دندان می گزند با تعجب می گویند که تو را پیش از این هم دیده اند. و راست می گویند، چرا که تو در میان مائی، زیرا امام مائی. جمعه که از راه می رسد، صاحبدلان «دل» از دست می دهند و قرار از کف می نهند و قافله دل های بی قرار روی به قبله می کنند و آمدنت را به انتظار می نشینند...
    و اینک ای قبله هر قافله و ای «شبروان را مشعله»، در آستانه میلادت با دلدادگان دیگری از خیل منتظرانت سرود انتظار را زمزمه می کنیم.

    صبح بی تو رنگ بعد از ظهر یک آدینه دارد ** بی تو حتی مهربانی حالتی از کینه دارد

    بی تو می گویند تعطیل است کار عشقبازی ** عشق اما کی خبر از شنبه و آدینه دارد

    جغد بر ویرانه می خواند به انکار تو اما ** خاک این ویرانه ها بویی از آن گنجینه دارد

    خواستم از رنجش دوری بگویم یادم آمد ** عشق با آزار خویشاوندی دیرینه دارد

    روی آنم نیست تا در آرزو دستی برآرم ** ای خوش آن دستی که رنگ آبرو از پینه دارد

    در هوای عاشقان پر می کشد با بیقراری ** آن کبوتر چاهی زخمی که او در سینه دارد

    ناگهان قفل بزرگ تیرگی را می گشاید ** آنکه در دستش کلید شهر پر آیینه دارد

    پرسش :
    زمان ظهور حضرت حجت(عج) قضای الهی محسوب می شود یا قدر؟
    چون چندی پیش از یکی از علمای شهرمان شنیدم که فرموده بودند:
    «ظهور حضرت قضای الهی محسوب می شود و با دعای ما عقب یا جلو نمی افتد و این که بزرگان دین بر امر تعجیل فرج اصرار دارند و گفته می شود بسیار دعا کنید، تنها به خاطر ایجاد محبت بین فرد و آقا امام زمان(عج) است. و علت خواندن دعای ندبه، عهد و... تنها عدم دوری ما از آن حضرت است که اگر این امر صورت نگیرد به مرور زمان مردم فراموش می کنند که منتظر جانشین خدا بر روی زمین بوده اند؟» این موضوع فکر مرا مغشوش کرده و بعد از هر نماز تنها ذکر «اللهم عجل لولیک الفرج» را به نیت 5 تن آل عبا تکرار می کردم ولی طی این مدت تنها «دعای اللهم کل لولیک» و «الهی عظم البلاء...» و «آل یاسین» و از این قبیل را می خوانم، یعنی با دید دیگری به مسأله ظهور امام زمانم می اندیشم. خواهشمندم در این زمینه مرا راهنمایی فرمایید.
    پاسخ:
    به فرموده امام علی علیه السلام: خداوند کارها را به حسب قضایش انجام می دهد نه رضایت شما.(1)
    و مقدمه قضای الهی، قدر الهی است. چرا که هر کار بر اساس اندازه و هندسه خاص خود انجام می گیرد. به فرموده امام صادق علیه السلام:

    چون که خداوند چیزی را اراده کند مقدر می نماید آنرا (اندازه و مقدار آنرا معین می نماید) و پس از تقدیر، قضایش به آن تعلق می گیرد.(2)
    «قدر» عبارت است از هندسه و اندازه وجودی هر چیز، و «قضاء» به معنای گذراندن و یکسره کردن و به پایان رساندن است. تقدیر الهی، موجودات عالم مشهود را به سوی آنچه در مسیر وجودشان برای آن ها تقدیر و قالب گیری کرد، هدایت می کند؛ همچنان که خدای بزرگ فرمود:

    «الَّذِی خَلَقَ فَسَوَّی (علیهم السلام) وَ الَّذِی قَدَّرَ فَهَدی »؛ یعنی آنچه را که خلق کرده بسوی آنچه که برایش مقدر نموده هدایت فرمود. و سپس همین تقدیر و هدایت را با امضاء قضاء تمام و تکمیل می کند.(3)
    و بسیار می شود که خدا چیزی را تقدیر می کند ولی به دنبال تقدیر، قضایش را نمی راند. مانند قَدَری که بعضی از علل و شرایط خارج، آنرا اقتضا داشته ولی به خاطر مزاحمت مانعی، آن اقتضا باطل می شود. و یا سببی دیگر و یا اقتضایی دیگر جای سبب قبلی را می گیرد و چه بسا چیزی مقدر بشود و قضاء آن نیز رانده شده باشد، مثل این که از جمیع جهات - یعنی هم از جهت وجود علل و شرایط و هم از جهت نبودن مانع - تقدیر شده باشد که در این صورت آن چیز محقق می شود. و در بعضی از روایات نیز آمده که قدر ممکن است تخلف کند اما برای قضاء برگشتی نیست. البته تغییر در تقدیر مربوط به عالم ماده می باشد.(4)
    با توجه به این مقدمه «قضا» به معنای اجتماع جمیع علل و شرایط و فقدان هر گونه مانعی است که مسلماً فعل مورد نظر انجام می گیرد و هیچ گونه برگشتی در آن نیست. اما این بدان معنی نیست که قصد کنیم دعا کردن با قضای الهی منافات دارد. چه بسا همین قضایی که مجموعه شروط متعدد است یکی از آن شروط دعای بندگان باشد.
    و آمیختگی و همسویی دعا و قضا در روایات بخوبی مشهود است. امیرالمؤمنین علی علیه السلام در انتهای نامه 31 نهج البلاغه به فرزندشان امام مجتبی علیه السلام می فرمایند: دین و دنیای تو را به خدا می سپارم «و اسأله خیر القضاء لک» و بهترین خواسته الهی را در آینده و هم اکنون در دنیا و آخرت برای تو می خواهم. و این اجتماع درخواست از خدا «سؤال» و قضا بسیار زیباست.
    در روایت آمده است که حضرت امیرعلیه السلام از زیر دیواری که در شرف خراب شدن بود، حرکت کردند و به جای دیگر رفتند. از آن جناب سؤال شد: آیا از قضای الهی (حکم حتمی الهی) فرار می کنید؟ آن امام بزرگوار فرمودند از قضای الهی به سوی قدر الهی فرار می کنم!.(5)
    به این معنی که در صورت توقف، تمام مقدمات لازم برای زیر آوار ماندن مهیا می گردد و قضای الهی تحقق می پذیرد. اما با حرکت به سوی مکانی دیگر مقدمه ای از آن مقدمات ناقص می گردد و هندسه ای دیگر شکل می گیرد و آن تحقق سلامت و امنیت است.
    و لذا منافات ندارد که حتی دعا، قضای الهی را مبدل سازد. دعایی که از جمله مقدمات و شروط حکم حتمی الهی است.
    در روایت از رسول اکرم صلی الله علیه وآله وارد شده که: «لا یُرَدُّ الْقَضاء اِلاَّ الدُّعاء»؛ قضای الهی را رد نمی کند مگر دعا.(6)
    بنابراین در عین حال که همه امور به قضای الهی تحقق می پذیرد؛ منافات ندارد که ما موظف به دعا کردن باشیم. نه صرفاً به علت یک امری صوری و ظاهری؛ بلکه چون دعا خود، در سلسله طولی تحقق اشیاء تأثیر جوهری دارد. و این تأثیر به اذن و اراده الهی انجام می گیرد.
    خود حضرت حق ما را مأمور به دعا کردن نموده است و برای این دعا تأثیر قائل شده است. خلاصه پاسخ پرسش شما این که: آری زمان ظهور حضرت حجت علیه السلام مثل بقیه امور و اسرار، به قضای الهی وابسته است. در عین حالی که ما موظف به دعا در جهت تعجیل فرج آن بزرگوار می باشیم. و دعای ما می تواند در مجموعه علل ظهور مؤثر باشد


    مراتب ایمان
    کسی به دیگری گفت: آیا تو مؤمنی؟
    مخاطب در پاسخ گفت: اگر منظور تو از مؤمن، مؤمنی است که در این آیه آمده: (آمَنَّا بِاللَّهِ وَ ما أُنْزِلَ عَلَیْنا؛ ما به خدای عالم و کتابی که به ما نازل شده ایمان آورده ایم.)
    . سوره آل عمران(3): آیه 84.
    آری مؤمنم؛ ولی اگر منظورت مؤمنی است که در این آیه آمده است: (إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ إِذا ذُکِرَ اللَّهُ وَجِلَتْ قُلُوبُهُمْ؛ مؤمنان آنها هستند که چون ذکری از خدا شود دلهاشان ترسان و لرزان شود.)
    . سوره انفال (8): آیه 2.
    نمی دانم!
    . نشریه قرآنی بشارت، شماره 3، ص 56 - 57.

    از حیوان هم می توان پند گرفت
    آورده اند که واعظ عامل و مجتهد کامل، حاج شیخ جعفر شوشتری از تهران عازم زیارت حضرت رضاعلیه السلام شد و جمعی از علما و طلاب با اجازه وی او را در آن سفر همراهی کردند.
    قافله حرکت کرد، به مسجدی رسیدند که کار بنّایی آن مسجد نیمه تمام بود و کارگران در آنجا مشغول کار بودند، ناگهان دیدند شیخ جعفر روی زمین نشست و شدیداً مشغول گریه شد. از او سبب گریه اش را پرسیدند، فرمود:
    به اینجا که رسیدم، دیدم کارگران بار الاغی را که سنگ و خاک بود خالی کردند و پالان آن الاغ را از پشت الاغ جهت استراحت آن حیوان برداشتند. الاغ روی زمین دراز کشید و به خاراندن بدن خود به وسیله حرکاتش بر زمین مشغول شد و در این میان به من نظر انداخت و فریاد زد:
    آشیخ! من بار صاحبم را به منزل و مقصد رساندم، تو که بیش از پنجاه سال از عمرت می گذرد آیا بار امانت صاحبت - حضرت حق - را به منزل رسانده ای یا نه؟
    از این هشداری که این حیوان به من داد بی طاقت شدم و نتوانستم از گریه خودداری کنم!!(7)

    ^...................(پاورقی).................
    1) میزان الحکمه، روایت شماره 16456.
    2) همان مصدر، روایت شماره 16461.
    3) سوره اعلی، آیه 3؛ ر.ک: تفسیر المیزان، مرحوم علامه طباطبایی، ترجمه ج 37، ص 185.
    4) ر.ک: همان مصدر، ص 185.
    5) ر.ک: میزان الحکمه، ج 8، ص 162.
    6) ر.ک: منتخب میزان الحکمه، روایت شماره 2101.
    7) استاد حسین انصاریان: مجموعه داستان های عرفان اسلامی، ج 5، 123.



  • کلمات کلیدی :
  •     نظرات دیگران ( )

  • لیست کل یادداشت های این وبلاگ
  • سال نو مبارک
    ادعایی بزرگ
    این است زندگی مقام معظم رهبری
    ازدواج حضرت علی ع و حضرت فاطمه س
    چرا به دنیا آمده ایم؟!!!
    [عناوین آرشیوشده]